کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

کیاوش،ببری،قوری

کیاوش کنار دوتا دوست عزیزش ببری و قوری(البته از همون اول تلاش کرد ببری رو بخوره!!) کیاوش به ببری نزدیک میشود کیاوش موفق میشود کیاوش پس از اینکه مامانش با بیرحمی ببری و قوری رو ازش جدا کرد به مشت خوردن روی می آورد ...
27 مهر 1392

سه ماهگیت مباااااارک

کیاوشم،عشقم،سه ماهه شدی عزیز دلم خیلیییی خیلیییی شیرین شدی البته قند و نبات بودی حالا اما واقعا خوردنی شدی وقتی خوابت میاد پلک چشم چپت میفته وقتی من یا بابا ازت دور میشیم با سر وصدا ،صدامون میکنی که بیاین کجا رفتین؟؟؟و وقتی میایم پیشت لبخند قشنگت رو نشونمون میدی اکثراوقات دوتا مشتت توی دهنته فدات بشممممم وقتی میذارمت رو تشک بازیت با ذوق و شوق به دایناسورای آویزونش لگد میزنی اگرچه زودی هم حوصله ات سر میره در ضمن عاشق دوتا عروسکت (ببری و قوری)هستی و اونا رو هم میخوری خلاصه مامان و بابا رو هر روز بیشتر مجنون خودت میکنی راستی ٥شنبه(دوماه و ٢٩روزگیت)موهاتو کوتاه کردیم اخه خیلی بلند شده بود فدای پسر مو قشنگمممممممممممم حالا سر فرصت عک...
27 مهر 1392

این روزها

این روزا خیلی شیرین شدی پسرکم باخنده پامیشی،بابا تو رو ماساژ میده تو ذوق میکنی و هی خودتو اینور و اونور میکنی که بیشتر ماساژت بده!! این روزا زندگی منو مهدی با وجود خستگی و بیخوابی خیلی شیرین تر شده،چون وجودت سرشار از زندگیه... این روزا ما هر روز خدارو بیشتر شاکریم و هر روز شاهد بزرگتر شدنتیم... خدایا حال خوب این روزامونو همیشه واسمون حفظ کن... پسرک امروز منو بابات باهام بحث داشتیم بابات اصرار داره بگه رگ ترکی تو بیشتر از رگ سارویته!!!!اما مامان زیر بار نمیرهههههههههههههه هرچی میشه بابات میگه رگ ترکی ات زده بالا البته وقتی قاطی میکنی این حرفو میزنه هر کدوم از رگهات(ترکی یا ساروی)قویتر باشه مهم نیست اینا همه شوخیه مهم اینه کههههه ...
20 مهر 1392

خوشبحال دریا!!!

پسرم مامان اینقدر از داشتنت خدا رو شاکره که بعضی وقتها ترس برش میداره ،از داشتنت،از خوشبختی با تو بودن،از لذت نگاه کردنت،ترسهایی که خیلی وقتها میان سراغ مامان ترسهایی که وقتی خوابی مامان رو مجبور میکنه هر چند دقیقه بیاد بالای سرت نفس کشیدنات رو بشماره ترسهایی که مامان دوست نداره داشته باشه چون بعدها باعث دردسر میشه آره گلم دلم نمیخواد این ترسها باعث بشه بخوام جلوی پیشرفتت رو بگیرم و بخاطر ترس از اتفاقهای بد نذارم جایی بری یا کاری بکنی خدا کمک کنه این دل آروم بگیره...راستی خوشبحال دریا که تورو دید مامان خیلی بخاطر تو از خود راضی شده.... اینم عکس منو شما توی ساحل دریا ...
6 مهر 1392

پسرک بدخواب

پسرم میگن هرچی بگذره خوابت منظم تر وبهتر میشه اما نمیدونم واسه تو چرا برعکسه!!!روزها بزور قنداق نهایتش نیم ساعت میخوابی همش هم میخوای کنارت باشم وگرنه گریه میکنی منم همش گیج خوابم!!! بخواب دیگه گل من... عاشقانه عاشقتم... ...
3 مهر 1392
1